×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

با هم بودن

× هر چه ميخواهد دل تنگم ميگم
×

آدرس وبلاگ من

limoo.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/sara_s65

عشق اول: چرا هيچگاه فراموشش نمي کنيم؟

اولين عشق من؟......يادش که مي افتم هميشه چشمام پر از اشک ميشه...!

هيچ روزي نيست که به او فکر نکنم و نگران نباشم که آيا حالش خوب است و يا مشکلي نداشته باشد.

فکر مي کنيد اولين عشقم را هنوز به ياد دارم؟ معلومه که دارم، انگار همين ديروز بود-اما 23 سال از آن روز مي گذره..!

آيا شما اولين عشقتان را به ياد مي آوريد؟ البته سوال احمقانه اي است! مطمئناً همه ما هنوز با شور و هيجان و البته کمي هم با ناراحتي، به يادمان مانده است. چه او هنوز در کنارتان باشد و چه فقط خاطره اي باشد که يادآوري آن ناراحتتان مي کند، اما اولين عشق ها هميشه مثل گنجينه اي گرانبها در دل افراد باقي مي ماند. اينجا حرفهاي شما را درمورد مردي که براي اولين بار قلب و احساس شما را متحول کرد، گرد آورده ايم.

هنوز هم يادش داغم را تازه مي کند!

حتي با گذشت سالها، فکر کردن درمورد عشق اولمان لرزشي در قلبمان ايجاد مي کند. چه چيز باعث مي شود که حتي با گذشت پنج، ده يا حتي بيست سال، اولين عشق ها هميشه فکرمان را به خود مشغول کند؟ دليلش هرچه باشد و آن فرد هر کس که بوده باشد، عشق اول هميشه جزئي از وجود ما مي شود. نمي توانيم آن را فراموش کنيم-و تصور نمي کنم کسي واقعاً بخواهد فراموش کند.

شيرين مي گويد: "بله، به ياد مي آورم...انگار همين ديروز بود. سالهاي سال گذشته است، اما هنوز به خاطر دارم او چه شکلي بود و چقدر دوستش داشتم. حدود هشت سال با هم اختلاف سني داشتيم-من 20 ساله بودم و او 28 سال داشت-هميشه مي ترسيد مبادا والدينم با اين مسئله مخالفت کنند. اين روزها وقتي کمي ناراحت و غمگين مي شوم، ياد و خاطره ي نوازش ها و بوسه هاي او به سراغم مي آيد. خيلي جالب است، همين روزها 42 ساله مي شوم."

ليدا اينگونه به خاطر مي آورد: "در همه ي کارهايمان احساساتي بوديم و با شور و هيجان رفتار مي کرديم-در دوست داشتن هايمان، دعواهايمان، حتي زماني که ميخواستيم همديگر را اذيت بکينم هم با شور و احساس عمل مي کرديم. با اينکه شوهرم را بسيار دوست دارم و کاملاً خوشبخت هستم، هنوز هم خيلي وقتها به او فکر مي کنم. چند هفته پيش او را ديدم، همراه همسر و بچه اش بود. نگاهش کردم، او هم نگاهم کرد، و همه چيز در يک لحظه بسيار زيبا بود. خيلي وقت بود که نديده بودمش. خوشحالم که او نيز خوشبخت شده است."

الناز در مورد دوست پسر دوران دانشگاهش اينطور مي گويد: "ما به هيچ وجه براي هم ساخته نشده بوديم. خانواده و دوستانم نمي توانستند او را تحمل کنند. هميشه با هم دعوا داشتيم و بيشمار به هم زده و دوباره آشتي کرده بوديم. ولي مجذوب هم بوديم. پس از آخرين دعوا که ديگر تصميم گرفتيم براي هميشه از هم جدا شويم، احساس مي کردم قلبم را پاره پاره کرده اند. هنوز نوارها و نامه هاي عاشقانه اش را پشت گنجه ي اتاقم پنهان مي کنم. 10 سال از آن ماجرا مي گذرد."

فرنوش عشق راستين خود را وقتي هجده سال بيشتر نداشت ملاقات کرد. اما پنج سال طول کشيد تا رابطه اش را با او آغاز کرد. او در اين باره مي گويد: "در يک مهماني با هم آشنا شديم و با هم صحبت کرديم. دو سال دوران دانشگاه را با هم بوديم. او در شيراز زندگي مي کرد و همين راه دراز باعث برهم خوردن روابطمان شد. هنوز هم در شيراز زندگي مي کند و ازدواج کرده است. اما من هنوز مجردم و در تهران زندگي مي کنم. با اينکه رفته است اما هميشه اولين عشق من باقي مي ماند."

وقتي دوباره او را مي بينيم...

ممکن است هر از چندگاهي اولين عشقمان را جايي ببينيم. ديدارهايمان ممکن است کوتاه يا طولاني باشد، اما ديدارهايي تلخ و شيرين است. آيا کسي پيدا مي شود که تا به حال به ديدار دوباره ي اولين عشقش فکر نکرده باشد؟

سارا با اينکه قرار مدار ازدواج با اولين عشقش را هم گذاشته بود، ولي با مرد ديگري ازدواج کرد. 20 سال پس از آخرين ملاقاتشان ، او را در مجلس ترحيم مادرش ديد. اما حتي با گذشت اين همه سال، شعله ي عشق مثل همان روزهاي نوجواني در قلبش زبانه کشيد : "درمورد عشقي که به هم داشتيم صحبت کرديم. مي گفت که چقدر دلش شکسته بود وقتي ترکش کردم و با کس ديگري ازدواج کردم...خيلي وقت ها به او و پاکي عشقمان فکر مي کنم. هيچوقت فراتر از بوسيدن همديگر نرفتيم، اما نزديکي که با او داشتم بسيار بيشتر از آن چيزي است که اکنون با شوهرم پس از 26 سال حس مي کنم."

رويا نيز به تازگي اولين عشقش را ملاقات کرده است: "بعد از 29 سال..روز را با او گذراندم. وقتي براي اولين بار همديگر را در دانشگاه ديديم 19 سال داشتيم. عشقي واقعي بود...اگر چنين چيزي در آن سن وجود داشته باشد. و حالا پس از گذشت اينهمه سال باز عاشق هم شده ايم. اما اينبار عشقمان کاملاً با قبل متفاوت است. گذشته اي با هم داشته ايم و حال را باهم مي گذرانيم. اميدوارم در آينده نيز کنار هم باشيم."

تجديد ديدار سحر در اينترنت اتفاق افتاده است: "در ماه خرداد بود که آنلاين شده بودم. البته زياد به کامپيوتر وارد نيستم. داشتم يکسري کارهاي تحقيقاتي انجام مي دادم که کسي بهم پيغام داد. بله خودش بود-نزديک بود قلبم بايستد. شوهرم داشت از جلوي در رد مي شد و پسرم وارد اتاق شد. بايد توضيح مي دادم که او کيست. درمورد همه چيز باهم صحبت کرديم. هنوز هم وقتي ايميلي از او دريافت مي کنم قلبم تند مي زند. احساس گناه مي کنم، اما دوست دارم که هنوز با او در ارتباط باشم."

او اولين و تنها عشق من بوده است !

بعضي از ما آنقدر خوش شانس بوده ايم که همان دفعه ي اول آنکه مي خواستيم را به دست آورده ام. و وقتي براي اولين بار ملاقاتش کرديم، ديگر نگذاشتيم از دستمان برود!

سيمين مي گويد: "اولين عشقم تنها کسي بود که باعث شد قلبم تندتر بزند و از خود بيخود شوم. اما چيزي که باعث شد عاشقش شوم قلب طلايي بود که در سينه پنهان کرده بود. او تنها کسي بود که توانست قلبم را تصرف کند. هشت سال است که با هم هستيم و شش سال است که ازدواج کرده ايم. صاحب پسري دوست داشتني شده ايم. اينطور بود که اولين عشق من به تنها عشق زندگيم تبديل شد."

منير اعتراف مي کند که: "من فقط يک عشق واقعي داشته ام و با او ازدواج کردم. سالهاي آخر دبيرستان بود که با هم آشنا شديم و شش سال بعد ازدواج کرديم. از همان ابتدا مي دانستم که او همان است که من مي خواهم. ما واقعاً براي هم ساخته شده ايم."

عسل مي گويد: "داستان اولين عشق من کمي عجيب است. باور کنيد." بعد از چندين ماه دوستي اينترنتي، عسل و دوست اينترنتيش پارسال همديگر را ملاقات کردند. "بعد از ملاقات، کوچکترين ترديدها براي برقراري ارتباط هم از بين رفت. هنوز هم عاشق هم هستيم و براي ازدواج نقشه مي کشيم.

 عاقل تر و پخته ترم کرد !

گاهي اوقات اولين عشق چيزهايي به ما مي آموزد-البته اين درس ها معمولاً آن چيزي نيست که دوست داشتيم ياد بگيريم.

ندا مي گويد: "او به من  احساس شگفت انگيزي مي داد. 13 ماهي که با هم گذرانديم، شادترين روزهاي زندگي من بودند تا اينکه از من جدا شد. اصلاً نمي دانستم که به من خيانت مي کند. خيلي ترسيده بودم و او هيچ کمکي به من نمي کرد. در آخر همه چيز را براي مادرم تعريف کردم و اين بهترين و عاقلانه ترين تصميمي بود که درکل زندگي گرفته ام.

کلمات کلیدی : عشق اول

دوشنبه 26 مرداد 1388 - 9:56:12 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


خانه هايي با ساختاری عجیب


عجیب ترین موزه جهان


خبر سازترین عکسهای سال 2009


دنیای مرغی


مغز شما چند سالشه؟


گزارش تصویری ساختمان های بدن نما


اولین هتل صفر ستاره جهان


اولین هتل صفر ستاره جهان


مقایسه غذای دانشگاه در کشورهای مختلف


بسکتبال با الاغ


نمایش سایر مطالب قبلی

پیوند های وبلاگ

آمار وبلاگ

57005 بازدید

13 بازدید امروز

1 بازدید دیروز

22 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements